Salam be abjie khosh tipam chetori?be marefat ye sar be ma nemizane?
ﺎﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺣﺘﯽ ﺩﺍﻍ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺗﻮ
...
ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﭼﻮ ﻏﺒﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺷﻮﻕِ ﺍﺫﻥ ﺩﺧﻮﻝ
ﺑﯿﺎ ﺑﮕﻮ ﻧﺘﮑﺎﻧﻨﺪ ﭘﺎﺩﺭﯼ ﻫﺎ ﺭﺍ
خدایا کفر نمی گویم
پریشانم ، چه میخواهی تو از جانم ؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا !
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گویی ؟!
خداوندا !
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف تر
عمارت های مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای این سو و آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی ؟!
خداوندا !
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان می شوی از قصه خلقت از این بودن ، از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…
ﻓﻬﻤﯿﺪﻥ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ
ﺗﻮ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ...ﺁﺩﻡ
ﺑﺎﺵ!!!
ﭼﻘﺪﺭ ﻧﺸﻨﯿﺪﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻦ ﻫﺎ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ
ﻫﺎ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ،
ﺁﺳﺎﯾﺶ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ!!!
ﻣﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﺁﺩﻣﯽ ﻓﻬﻢ
ﺍﻭﺳﺖ؟
ﭘﺲ ﺗﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺧﺮ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺷﯽ.
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻓﻜﺮ ، ﺍﺯ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻧﺎﻥ
ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺍﻧﮕﯿﺰﺗﺮ ﺍﺳﺖ.
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﻮﺩﻥ ، ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﯿﺎﺯ
ﻧﯿﺴﺖ ﺟﺰ ﺑﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ!
ﺩﮐﺘﺮ ﻋﻠﯽ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ